غصمون گرفت، تو هوای ِ تلخ پاییز با غروبای غم انگیز، آسمون از گریه لبریز راهی ام نبود، باز دوباره باد و بارون چی دیگه مونده برامون، ما چه کردیم با دلامون با خاطراتت، میشه هم مُرد و هم زندگی کرد حتی با یادت دیوونگی کرد، اما با اشک با درد خیلی روزا گذشت خاطره های تو کم نشد هیچی اونی که خواستم نشد اونی که خواستم نشد خیلی روزا گذشت ولی غم از دل ما نرفت بی تو پاییز از اینجا نرفت پاییز از اینجا نرفت واقعیته، بی تو بارون و نمیخوام از تو خیلی دوره دستام خیلی سرده بی تو دنیام دستای من تورو میخوان بدتر از هر لحظه ام الان این حقیقته آدما همیشه تنهان با خاطراتت، میشه هم مُرد و هم زندگی کرد حتی با یادت دیوونگی کرد، اما با اشک با درد خیلی روزا گذشت خاطره های تو کم نشد هیچی اونی که خواستم نشد اونی که خواستم نشد خیلی روزا گذشت ولی غم از دل ما نرفت بی تو پاییز از اینجا نرفت پاییز از اینجا نرفت